یادداشتی بر فیلم ضد گلوله :
غصه می خردم که چرا فیلم ها کارکرد و جایگاه خود را فراموش کردند و کارگردان ها هم از این موضوع غافل اند و البته بعضی هاشون هم خودشان را میزنند به آن راه !
مثلاً دیدن فیلم نارنجی پوش ، پوپک و مش ماشاءالله ، اخلاقتو خوب کن ، خوابم میاد ، همه چی آرومه ، ورود آقایان ممنوع و زندگی خصوصی و چندتای دیگه ، من رو آزار می داد . هر کدام به فراخور خودشان .
از اینکه در پایان فیلم به جامعه ی علمی کشور و ملت شریف ایران توهین میشه ، اینکه دیالوگ های پایین تر از کوچه و بازاری گفته می شود . از اینکه علناً با فرهنگ اسلامی – ملی مبارزه می کنند . از اینکه به قشر متدین جامعه علناً توهین می شود و آن ها را در چشم بیینده خار و خفیف نشان می دهند . از همه ی اینها خون به دل می شدم و آه از نهادم بلند بود و هست .
ولی غصه ام از جای دیگری هم هست و آن ناراحتی از دوستان خودی ست . که چرا می روند گشت ارشاد را که حرفی برای گفتن داشت از پرده پایین می کشند ولی نسبت به فیلمی که به روحانیت توهین می شود یا به مقوله ی حجاب خدشه وارد می کند یا اینکه رابطه ی دوست دختر – دوست پسری را آشکارا ترویج می کند یا فیلمی که فرهنگ ما را هدف قرار داده هیچ موضعی نمی گیرند .
خلاصه موج ناامیدی از سینما در دل جوش و خروش داشت تا اینکه فیلمی مثل قلاده های طلا خیالم رو راحت کرد . مضاف بر آن همین دیروز که به دیدن ضد گلوله رفته بودیم از درد و غصه هام کاسته شد .
فیلمی که تا آخر خیالم راحت بود که دیالوگ های سطح پایین و توهین آمیز نمی شنوم . یا اینکه بخواهد مقام جنگ و جبهه را زیر سوال ببرد . یا بخواهد با فرهنگ این مردم مقابله کند .
به هر صورت خیالم راحت بود و دائم تو دلم میگفتم آفرین بر مصطفی کیایی . خسته نباشی بسیجی .
به همین اندازه بسندده میکنم چون اصلاً وقت و حوصله ندارم که شرح و بسط بدهم .
یا علی