... ماه نیّر ! بتاب بر ستاره ی بی فروغ

وبلاگ شخصی مصطفی روحی

۷ مطلب با موضوع «یادداشت های شخصی :: دل گـــــــــــــویه ها» ثبت شده است

باید در دامنه آتشفشان مأموا گزید...


پی نوشتــــ :

خدا وکیلی بعضی وقت ها چقدر بی کار می شویم...

خدایا ما را آنی و کمتر از آنی به خودمان وا نگذار ؛ الهی آمین!

۹ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۸ خرداد ۹۳ ، ۱۱:۳۷

بسیجی دلگیر می شود اما خسته .... هرگز !!!

۷ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۹ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۰:۳۹

                                                                                        بــــــــــازنشـر اول :

اگر اثر تجدد و دنیای مدرن فاصله گرفتن از دین است پس همان بهتر که پشت سیم خاردارهای پادگان سنت که تو میخوانی تحجر ، آرام بخوابم تا از گزند تو و دام هایت در امان باشم !

بیزارم از کسانی که حساب - کتاب شان براساس دنیاست !

۱۳ نظر موافقین ۱۲ مخالفین ۱ ۰۶ ارديبهشت ۹۲ ، ۱۷:۰۱

یکسال دیگر هم تمام شد !

از این بدتر هم مگر میشود ؟؟؟

یکسال از عمرت بگذرد و از خودت راضی نباشی !

۵ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۲۹ اسفند ۹۱ ، ۱۸:۳۵

امسال را هم امیدوار بودی که پسرت برمیگردد و باز مثل قدیم ندیما موقع سال تحویل دسته جمع دور سفره ی هفت سین خواهید نشست .
   امسال هم تمام شد !
   مادر چه به انتظار نشسته ای ؟ پسرت دیگر بر نخواهد گشت !
   ولی مادری که من میبینم مادری ست از جنس مادر موسی ! به خوش عطری مادر عالم ؛ به صبوری عمه ی سادات (سلام الله علیهن) .
   ولی ای مادر چند سال چشم به در دوخته ی نوشته ی من !
۱ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۲۰ اسفند ۹۱ ، ۲۱:۳۴

     این روزها مهمانم . مهمان سفره ی کریم . میگویند غریب است اما ما که اینگونه نمی اندیشیم . بالاخره ما هم برای خود نظری داریم .

     جمع مان جمع است . یه عده دختر و یه عده هم پسر ! که آمده اند فرزند انقلاب بودن خود را هم یاد بگیرند و هم اثبات کنند .

     این روزها هم زائرم هم خادم . هم گمگشته ام و هم ره یافته ولی هنوز مانده است تا یک پرواز مهمان مان کنند . خلاصه با کریمان کارها دشوار نیست ولی اگر کریم ، حکیم هم باشد تاخیر و تعجیل در کارش بی حکمت نخواهد بود .

     اینجا قرار است گم شوم تا پیدایم کنند . اینجا قرار است که پذیرایی شوم . وه که چه سفره ای و چه سفره داری !

     حالا که فرصت خداحافظی می شود حافظ را همراه دل خود میکنم :

     این یک دو دم که مهلت دیدار ممکن است

                          دریاب کار ما که نه پیداست کار عمر

(در مشهدالرضا دعاگوی دوستان خویش هستیم )

۱ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲۳ بهمن ۹۱ ، ۰۲:۱۴
میپرسند :
چرا سخن نمی گویی ؟
لبخند میزنم !
و جماعت سائل
همچنان حیران من !
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ دی ۹۱ ، ۱۶:۳۰