... ماه نیّر ! بتاب بر ستاره ی بی فروغ

وبلاگ شخصی مصطفی روحی

اینجا خود را گم کردم و خود را ...

دوشنبه, ۲۳ بهمن ۱۳۹۱، ۰۲:۱۴ ق.ظ

     این روزها مهمانم . مهمان سفره ی کریم . میگویند غریب است اما ما که اینگونه نمی اندیشیم . بالاخره ما هم برای خود نظری داریم .

     جمع مان جمع است . یه عده دختر و یه عده هم پسر ! که آمده اند فرزند انقلاب بودن خود را هم یاد بگیرند و هم اثبات کنند .

     این روزها هم زائرم هم خادم . هم گمگشته ام و هم ره یافته ولی هنوز مانده است تا یک پرواز مهمان مان کنند . خلاصه با کریمان کارها دشوار نیست ولی اگر کریم ، حکیم هم باشد تاخیر و تعجیل در کارش بی حکمت نخواهد بود .

     اینجا قرار است گم شوم تا پیدایم کنند . اینجا قرار است که پذیرایی شوم . وه که چه سفره ای و چه سفره داری !

     حالا که فرصت خداحافظی می شود حافظ را همراه دل خود میکنم :

     این یک دو دم که مهلت دیدار ممکن است

                          دریاب کار ما که نه پیداست کار عمر

(در مشهدالرضا دعاگوی دوستان خویش هستیم )

موافقین ۴ مخالفین ۰ ۹۱/۱۱/۲۳

نظرات  (۱)

۰۳ اسفند ۹۱ ، ۲۱:۵۵ نرگس روزبهانی
انقدر  دلم سوخت من کنکور داشتم نتونستم بیام
والا منم خیلی دلم می خواست  مثل اونایی که نوشتید بگم فرزند انقلابم و تو طرح شرکت کنم  جهاد اکبر امسال هم رفت ورو سیاهی ش موند واسه ما بی توفیقا
آه چقدر دلم گرفت

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.