... ماه نیّر ! بتاب بر ستاره ی بی فروغ

وبلاگ شخصی مصطفی روحی

نارنجی پوش بدلی

دوشنبه, ۲۲ خرداد ۱۳۹۱، ۰۵:۱۶ ب.ظ

چاپ شده در نشریه سوزنبان

هفته نامه انجمن اسلامی مستقل دانشجویان دانشگاه قم

فیلم نارنجی پوش یک فیلم اجتماعی از داریوش مهرجویی ست که داستانی را روایت می کند که در آن حامد بهداد – در نقش حامد آبان – چند وقتی را همراه تک فرزند خود بدون همسرش در ایران زندگی می کند . لیلا حاتمی – همسر حامد آبان – که یک نخبه ی ریاضی ست به یکی از کشورهای اروپایی رفته تا بتواند مسیر پیشرفت خود را دنبال کند در صورتی که حامد آبان راضی به زندگی در خارج از کشور نیست . او که یک عکاس حرفه ای عرصه ی مطبوعات است با دیدن یک کتاب در زمینه ی نظافت و تأثیرات مثبت آن بر روان انسان ، به پاکیزگی محیط اطراف خود و دیگران علاقه مند می شود تا جایی که آشنایی او با یک رفتگر که نقش آن را اردشیر رستمی بازی می کند زمینه را برای پیوستن حامد آبان به جمع نظافت گران شهر آماده تر می کند تا جایی که او به یک چهره ی شاخص در جامعه تبدیل می شود . از اواسط فیلم لیلا حاتمی وارد قصه می شود و نقطه ی عطف دوم فیلم را ایجاد می کند . او که برای متقاعد کردن همسر خود و بردن خانواده اش به اروپا به ایران برگشته است مجدداً با نارضایتی همسر خود روبرو می شود . این کشمکش ها همچون درگیری حامد بهداد با وکیل لیلا حاتمی ، مشاجره ی لفظی او با همسرش و حاضر شدن در دادگاه و ... ادامه دارد تا جایی که لیلا حاتمی که به عنوان یک نخبه ی علمی بدست آوردن بهشت رویاهای خود را در خارج از ایران جستجو می کند با وضعیت موجود کنار آمده و ماندن در ایران را ترجیح می دهد .

      فیلم نارنجی پوش سکه ی دو رویی است که کارگردان آن تلاش کرده است تنها یک روی آن را نمایان تر سازد . روی ظاهری و نمایان سکه گویا اینگونه جلوه گری می کند که فیلم ساخته شده یک انتقاد اجتماعی است به اعضای جامعه که چرا نظافت و پاکیزگی محیط اطراف خود را رعایت نمی کنند ؟

        انتخاب نام فیلم ، پوشاندن کاورهای نارنجی بر تن کارکنان سالن های سینما و پخش کلیپی از داریوش مهرجویی پیش از شروع فیلم ظاهراً همگی دست به دست هم می دهند تا مخاطب را برای دیدن فیلمی که در مقام ارج نهادن به کار نظافت گران شهر است آماده کند . اما بیننده ی فیلم در هیچ سکانسی شاهد این مسئله نیست . به همین خاطر یک لایه ی پنهانی در این فیلم نهفته است که با کمی دقت نظر می توان بدان دست یافت . لذا برای رسیدن به لایه ی پنهانی فیلم ذکر مقدمه ای را لازم می دانم .

         یکی از کارکردها و خروجی های عرصه ی بازیگری در تلویزیون و سینما شاخص شدن بازیگر است که کارگردان ها برای القای منظور و مقصود خود از این مسئله استفاده می کنند . برای نمونه لیلا حاتمی با بازی در نقش سیمین در فیلم جدایی نادر از سیمین به یک چهره ی شاخص تبدیل شده که هوای مهاجرت به خارج را در سر می پروراند . همین بازیگر مجدداً در فیلم نارنجی پوش عیناً همان نقش تکراری را ایفا می کند که خارج را بهتر از ایران می داند .

      یکی دیگر از چهره های شاخص فیلم ، اردشیر رستمی است . او که علاقه ی زیادی به حرفه ای و دائمی بازی کردن در سینما و تلویزیون را ندارد – با توجه به مصاحبه خودش - نقش به یاد ماندنی شهریار را در « سریال شهریار » بازی کرده است . کم ظاهر شدن او جلوی دوربین به خودی خود بر شاخص تر شدن چهره ی او در اذهان عموم مردم نقش بسزایی داشته است . حال در نارنجی پوش وی نقش یک رفتگر را بازی می کند و این یعنی افول چهره ی شاخص در اذهان بیننده و در عین حال استفاده ابزاری کارگردان از چهره های شاخص جهت پیشبرد اهداف خود .

      چهره ی لیلا حاتمی که مشخص شد اما چهره ی اردشیر رستمی – شهریار – چگونه تبیین می شود ؟

در این زمینه کارگردان از یک القای زیرکانه سود برده تا حرف دل خود را بزند و بگوید ایران جای مناسبی برای رسیدن به رویاها نیست و حتی اگر شهریار باشی و شهرت و آوازه ی او را داشته باشی عاقبت کارت این است که می بینی . پایان کار لیلا حاتمی نیز همین گونه است . می گوید اگر نخبه ی علمی باشی و جایی برای پیشرفت داشته باشی ولی اگر قصد کردی که در ایران بمانی عاقبت تو این است که در کنار همسر خود – حامد بهداد – به نظافت کوی و برزن بپردازی .

      حرف اصلی فیلم این است و گرنه کارگردان به عنوان خالق یک اثر ، قصد تقدیر و تشکر از نظافت گران شهر را ندارد چون در هیچ جای فیلم به این امر نپرداخته است . با این آیات و نشانه ها می توان گفت که انتخاب و گزینش بازیگران در این فیلم به صورت تصادفی و اتفاقی نبوده است .

      انتخاب اسم فیلم ، پوشاندن کاورهای نارنجی بر تن کارکنان سالن های سینما ، پخش کلیپی از داریوش مهرجویی در ابتدای فیلم ، راه انداختن کاروان دوچرخه سواری با کاورهای نمادین ، عکس انداختن کارگردان با مأموران شهرداری همگی بهانه هایی است تا به کمک حرف اصلی فیلم بیایند و آن این ست که ایران فعلی جایی برای پیشرفت تو نیست و بهشت زمینی خود را باید در جایی دیگر - غیر از ایران - بیابی . لذا سکانس پایانی فیلم ( آنجایی که لیلا حاتمی کوچه به کوچه به دنبال حامد بهداد می گردد تا به او اطلاع دهد که از رفتن به خارج منصرف شده )  به کمک حرف کارگردان آمده است و جارو زدن او در کنار همسرش نیز زیرکانه معانی فوق را القاء می کند . انتخاب این نوع پایان برای فیلم هرچند به مدد کارگردان آمده اما اگر پایان فیلم به رفتن لیلا حاتمی به خارج ختم می شد می توانستیم انتظار داشته باشیم که فیلم مهرجویی هم همچون فیلم فرهادی در جشنواره های مختلف برون مرزی حائز رتبه و جایزه شود .

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۱/۰۳/۲۲

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.